شب عروسی حاجی بود که صدای گریه شنیدیم . من و مادرم رفتیم طرف اتاق . درباز بود . نگاه کردم دیدم ابراهیم گوشه فرش اتاق را جمع کرده و نشسته رئی زمین و "یس" را با همان حزن عجیبش می خواند و گریه می کند . پرسیدم چی شده ؟ گفت : هیچی بروید بخوابید . آمدیم بیرون . ولی تا صبح صدای گریه اش می آمد و مشغول معبود و معشوق حقیقی اش بود .
ابراهیم برای مرخصی به شهرضا آمد . مادرش برای ناهار نان وکباب برایش فراهم کرد. چند لقمه ای بیشتر نخوردو کشید کنار . به او تعارف و اصرار کردم که غذایش را بخورد . ولی در حالی که اشک در چشمانش داشت در پاسخم گفت :" پدر من چگونه می توانم در این سفره پر محبت و گرم نان تازه و کباب صرف کنم در حالی که نمی دانم یارانم همسنگرانم بسیجیان عزیز چه غذایی می خورند. "
به زحمت جارو را از دستش گرفتم . داشت محوطه راآب و جارو می کرد . کار هرروز صبحش بود. ناراحت شد وگفت:" بذار خودم جارو کنم . این جوری بدی های درونم هم جارو میشن . "
همسر شهید: معتقد بود که خانم خانه نباید سختی بکشد . هیچ وقت اجازه نمی داد خرید خانه را انجام بدهم . به من می گفت فکر نکن من تورا در خانه اسیر کرده ام . اگر می خواهی بروی در شهر بگردی برو . ولی حاضر نیستم تو حتی یک کیلو بار دستت بگیری و به خانه بیاوری .
وقتی می آمد خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم . لباس بچه را عوض می کرد . شیر براش درست می کرد . سفره را می انداخت وجمع میکرد پابهپای من مینشست لباسها را می شست و پهن می کرد خشک می کرد و جمع می کرد.
از جیبش کاغذی در آورد وداد به دستم و گفت :" بیا این زیارت عاشورا رو با هم بخونیم " گفتم حاجی بیا خودت بخون و گریه کن . من هزار تا کار دارم . وقتی بلند شدم بروم حال عجیبی داشت . زیارت را می خواند و اشک می ریخت .
شبانه می روند تا برای شهیدی زیر پای قبر حاجی قبر بکنند . همین طور که قبر را می کنده اند قبر حاجی سوراخ می شود . قبر کن می بیند بوی عطر و گلاب بلند شد و روشنایی زیادی در این قبر است . فکر می کند شاید نور از بیرون به داخل قبر تابیده است . بیرون را نگاه می کند می بیند تاریک است . ولی داخل قبر نورانی است . نگاه می کند میبیند پای حاجی پیداست و کمی خاک روی آن ریخته است . خاکها را کنار می زند . می بیند که بدن حاجی و لباسهایش پس از چهار سال تازه ی تازه است . بعد گچ می آورد و قبر را دوباره درست می کند.
برای اینکه خدا لطفش و رحمتش وآمرزشش شامل حال ما بشود باید اخلاص داشته باشیم وبرای اینکه ما اخلاص داشته باشیم سرمایه می خواهد که از همه چیزمان بگذریم وبرای اینکه از همه چیزمان بگذریم باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشد . اینقدر پاک باشیم که خدا کلا ازما راضی باشد . قدم بر میداریم برای رضای خدا حرف میزنیم برای رضای خدا شعار میدهیم برای رضای خدا میجنگیم برای رضای خدا همه چیز همه چیز همه چیز خالص برای خدا باشد که اگر چنین شد پیروزیم . چه بکشیم چه کشته بشویم اگر چنین باشیم پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و شکست برایمان معنا ندارد .
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
![]() منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :2
بازدید دیروز :6 مجموع بازدیدها : 91138 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
![]() |